۱۳۸۶ بهمن ۲, سه‌شنبه

افغان ها چه می اندیشند ؟

افغان ها چه می اندیشند ؟
با خود چه می گوید ؟ و چرا ما از او تنفر داریم و او از ما تنفر دارد ؟ (اکثرا)

....

چند روز با مرده میانسالی درحال صحبت بودم که از مسائل اجتماعی و مشکلا ت صحبت میکرد !
بهش گفتم فیلم کسانی را دختر ایرانی را سر می برند دیدی ؟
گفت آره دیدم
گفتم : من از تجاوز ناراحت نشدم ! از سد بریده اون دختر ناراحت شدم ، دختره برای چی رفت که اینطوری بشه ؟... من از اون کار غیر انسانی ناراحت شدم و منقلب شدم
گفت : میدونی چیه ؟ باید خیلی برات بازش کنم تا متوجه بشی کله منظوره منو !
گفتم : مشتاقم اگه توضیح بدی !
..........
اگه ترجیح می دهید ادامه مطاب رو بخونید اول اینکه نظر خود را نبز با ما در میان بگذارید ، دوم اینکه بهتر است با تمرکز کافی مطلب را بخوانید..........

بعد شروع کرد به یاد آوری یه خاطره ادامه ماجرا رو از زبان خودش نقل می شود

: تو که خودت می دونی من کاسب هستم زیاد میرم تهران میام یه باری که رفته بودم اونجا از میدانی رد شدم که مختص سیگار فروش ها بود ، اکثره فروشنده ها هم ترک بودن داد می زدن "سیگار بیا ، سیگار بدو"
یه پسر افغان مظلوم داشت از اونجا رد میشد ظاهری آروم داشت یهو یکی از فروشنده ها با جعبه سیگار زد سره اون پسره افغان !
بعد آروم آروم تا اون پسره بخواد از میدان رد بشه همه ریختن سرش و شروع به خالی کردن عقده هاشون سره اون شدند ، من که اولین بار بود از اونجا پیاده داشتم رد میشدم ، وقتی گریه و اشک های اون پسره رو دیدم دلم سوخت...همه اون ناکس ها ریخته بودن سره پسره...دیگه خون از بدنش،لباش جاری بود ! رفتم جلو یکی یکی اونارو جدا کردم و پسره رو برداشتم اومدن یه طرف دیگه...رفتم پیشه ماموری که اونجا وایساده بود گفتم : مرتیکه چرا نمی رفتی به اون پسر کمک کنی ؟
پلیسه گفت : به تو چه ؟ راهت رو بکش برو !
گفتم : بی غیرت پس برای چی اینجا وایسادی ؟
گفت : زیادی حرف نزن راهت رو بکش برو !!!
گفتم : خاک تو سره تو بی لیاقت
گفت : مثل اینکه هوس زندان کردی مرده آشغال برو بشین تو ماشین ببینم
یکی اومد منو برد داخل ماشین مدل بالایه پلیسا ! بعد منو بردن پاسگاه ... از موضوع خارج نشیم ، اون افغانی رو یه عدده زدن .
من بعد از آن ماجرا هر افغانی که میدیدم وقتی با اون حرف میزدم ، میدیدم دله پری از ما ایرانی ها دارن (اکثرا)
یه مدت گذشت و من در حال فکر به این افغانی ها
تا اینکه خبر می رسید افغانی ها سره فلانی رو بریدند ! افغانها به دختره تجاوز کردند ! در انواع مختلف !
با خودم فکر کردم چرا ؟ چرا این کار رومی کنند ؟

بعد با خودم فکر کردم دیدم به هر افغانی ظلم کردیم ! یه افغانی در ایران آدم حساب نمیشه ! حتی در تلوزیون ما هم شگفت انگیز همین روال می باشد ! با ساختن سریال و سایر کارها که ما را از درون بسازد و بگوید که آنان از جنس ما نیستند ! جنس؟ کدوم جنس؟ مگه بنی آدم اعضای همدیگر نیستند ؟ پس کجاست معنی این حرف بزرگ؟
(
شریعتی میگه : ما از نژاد هم هستیم...ما از نژاد هم هستیم...درست که من از یک سرزمین دور آمده ام و اینها برای نژاد و سرزمین دیگری هستند اما این تقسیم بندیهای پلیدیست تا انسان ها را قطعه قطعه کنند وخویشاوندها را بیگانه کنند و بیگانگان را خویشاوند و من از این سلسله هستم ...از سلسله برده ها ! )

دباره برگشت به من گفت : ما وقتی ظلم می کنیم ... چی بگم !.. بر میگرده به من و تو که کاری نمی تونه بکنه اما میگیره به خواهر ، مادر تو تجاوز میکنه این نتیجه کاره منطقی تو است ! و جوابی به تو !
.........-........

پس من نیز به فکر فرو رفتم و فکر کردم ! چرا باید ما ظلم کنیم به برادر خود؟ مگر نه ما از یک جنسیم ؟
ما به تقسیم بندی های پلید که ما را از هم جدا میکند توجه میکنیم این نیز یک اشتباه است ! یک جنوبی فکر میکنه در شمال کشور چه قدر مردمش با جنوب کشور چه قدر فرق می کنه و بر عکس ! یک فاری فکر میکنه در کردستان مردم در حال سر بریدن برادران خود هستند !
برخی نیز می اندیشند : برخی از مردم ترک می کویند : تمام مردان بزرگ کشور ترک هستند ! تمام دکتر های خوب تهران ترک هستند ! تبعیذ ! تبعیذ ! تبعیذ ! تا کی و چرا ؟

ما از جنس همیم با زبانی متفاوت ! آیا مشکل ما زبان است ؟ آیا من (ما) از این مشکل رنج میبرم ؟ ... نه !
دلیله من (ما) این است : نمی دانیم دلیله خاصی ندارم از برخی آموختم ! برخی که بی غیرت هستند اما با غیرت به شمار میآیند ! ئ این بوذ دلیله منطقی من یا همان ما !

من حرف دوست بزرگ سالم را پذیرفتم و با خود اندیشیدم که آری من نیز با این نظر موافقم : یک افغانی که بهش ظلم میشه وقتی از درونش میشکنه ! چه می تواند بکند ؟ به تو هیچ اما به مادر و خواهر تو یا دوستت حمله می کند ! و این به مقدار کم منطقی به شمار می آید

بر خود میلرزم و تاسف می خورم وقتی می دیدم که دست فرده زورگو و قدرتمند بر سره فرده مظلوم یا ضیعف است ! و این کار را یک گناه با بخشودنی دانستم !